شاملوی بزرگ هشتاد و نُه ساله شد
دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۱۵ ب.ظ
نشونی
بانو! بگو که کافهی دنجِ چشات کو؟
من خستهام... نشونی اون کافه رو بگو!
باز از مسیرِ خواب برم تا سرابِ تو،
یا از پیادهروی همین شعرِ رو به رو؟
من به نشونی غلطت شک نمیکنم
حتا تو التهابِ کتکهای بازجو
پیشِ تو قطبنمای دلم مست میکنه
باید بغل کنم تو رو از هر چهارسو
بیتو یه ساعتم که عقب میره عقربهش،
با صدهزار زنگ فرو مُرده تو گلو
یه برکهام که روی تنم غوطه میخورن،
این اردکای زشت همه تو لباسِ قو
باید تمامِ شعرای «حافظ»رو دوره کرد،
تا شرحِ یک نگاهِ تو رو گفت مو به مو...
اما تمامِ حرفِ دلِ من خلاصه شد،
تو چهار سطرِ سادهی یک شعرِ« شاملو»:
آه! ای یقینِ گم شده! ای ماهی گریز!
در برکههای آینه لغزیده تو به تو
من آبگیرِ صافیام اینک به سِحرِ عشق
از برکههای آینه راهی به من بجو! // *
*چهارسطر پایانی این غزلترانه شعر «ماهی»از «شاملوی بزرگ» است.
دکلمهی شعرِ ماهی: احمد شاملو
ترانه و دکلمه: یغما گلرویی

حجم: 2.29 مگابایت
با سلام
سپاس بخاطر زحماتتون برا وبلاگ
انشالا ثمربخش باشه