"انجمن ادبی سیب نقره ای"

"انجمن ادبی سیب نقره ای"

"انجمن ادبی سیب نقره ای" زمانی همه چیزِ عصر های سه شنبه بود. چند تا کتاب زیر بغل هامان بود و راه می‌افتادیم دنبال هم که دور هم جمع شویم و بریزیم بیرون هرچیزی که غُل می‌خورد در دلمان را . حالا خبری از سیب نقره ای نیست اما من هنوز سه شنبه ها عصر شعر می‌خوانم.

بی‌خوابی

چهارشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۷، ۰۸:۳۳ ب.ظ
 



محمد مختاری شاعر ، نویسنده، مترجم 
و عضو هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران بود.
یکی از شعر های بسیار زیبای محمد مختاری
 شعر بی‌خوابی است که اکنون می‌توانید 
بخش هایی از این شعر را با صدای خود او بشنوید.







دریافت
حجم: 2.76 مگابایت
توضیحات: شعر بیخوابی با صدای محمد مختاری



چه فرق می کرد زندانی در چشم انداز باشد یا دانشگاهی ؟

اگرکه رویا تنها احتلامی بود با زیگو شانه

تشنج پوستم را که می شنوم ، سوزن سوزن که می شود کف پا،

علامت این است که چیزی خراب می شود

دمی که یک کلمه هم زیادی  است،

درخت و سنگ و سار و سنگسار و دار،

                                سایه دستی است که می پندارد دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد

 

 

چقدر باید دراین دومتر جاماند تا تحلیل جسم، حد زبان را رعایت کند ؟

چه تازیانه کف پا خورده باشد ،

چه از فشار خونی موروث              دررنج بوده  باشی

قرار جایش را می سپارد و بی قراری ،           

که وقت و بیوقت          سایه به سایه              رگ به رگ دنبالت کرده است تا این خواب  

تظاهرات تورم را طی می کنم در گذر دلالان

سر چهارراه  صدایی درشت می پرسد :

 

                                     ویدئو مخرب تر است یا بمب اتم ؟

متن کل شعر در ادامه مطلب

  • "پیمان"

رادیو چهرازی و پاییز

سه شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۵۶ ق.ظ

 

 

 

رادیو چهرازی یک مجموعه 20 تایی پادکست است 

که در هر پادکست به موضوعات مختلف و بی ربط پرداخته اند .

یکی از معروف ترین اپیزود های این مجموعه دوست داشتنی اپیزود شماره 16 است

 که با موضوع پاییز منتشر شده است. 

این اپیزود محبوبیت زیادی بین علاقه‌مندان به پادکست دارد. 

متن و فایل این پادکست برای شما آماده شده است .

 

 


 

 

دریافت

 

 

برای خواندن متن این پادکست بسیار زیبا می‌توانید به ادامه مطلب رجوع کنید.

  • "پیمان"

رمضان

چهارشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۰۸ ب.ظ



چه فرقی می کند "رمضان" باشد یا "تیر" یا "جولای" ..

هر روزی که دستی گرفتی ،

دلی به دست آوردی ،

اشکی پاک کردی،

"انسانی"

روزه پرهیز بگیریم

بپرهیزیم از قضاوت

از دروع

از ریا

از تهمت

از نیرنگ ..


ماه مبارک رمضان ، ماه پرهیز و بندگی مبارک باد .



*****

*****

*****

جهت عضویت در  سامانه پیامکی

انجمن ادبی سیب نقره ای

ودریافت اخبارانجمن واشعار مناسبتی

شماره تلفن همراه و اسم و مشخصات خود را در کامنت ها درج کنید ..

  • "پیمان"

حسین منزوی

پنجشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۳۶ ب.ظ

او در یکم مهر سال ۱۳۲۵ در شهر زنجان و خانواده‌ای فرهنگی زاده شد. پدرش محمد نام داشت و به آذری شعر می‌سرود. حسین در زادگاه خود دوران دبستان و دبیرستان را سپری کرد و پس از اخذ دیپلم از دبیرستان صدرجهان زنجان، در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. سپس این رشته را رها کرد و به جامعه‌شناسی روی آورد اما این رشته را نیز ناتمام گذاشت. وی بعدها در سال ۱۳۵۸ با گذراندن واحدهای باقیمانده توانست مدرک کارشناسی خود را بگیرد.
نخستین دفتر شعرش حنجره زخمی تغزل در سال ۱۳۵۰ با همکاری انتشارات بامداد به چاپ رسید و با این مجموعه به عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شد. سپس وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر نادرپور شروع به فعالیت کرد. وی در زمان فعالیتش در رادیو، مسئولیت نویسندگی و اجرای برنامه‌هایی چون کتاب روز، یک شعر و یک شاعر، شعر ما و شاعران ما، آیینه و ترازو، کمربند سبز و آیینه آدینه را به عهده داشت. وی چندی نیز مسئول صفحه شعرمجله ادبی رودکی بود.




هم اکنون به مناسبت سالگرد فوت استاد حسین منزوی

 یک فایل PDF حاوی گزیده ای از اشعار وی برای دانلود 

بر روی وبگاه انجمن ادبی سیب نقره قرار گرفته است.

دریافت گزیده اشعار
حجم: 345 کیلوبایت



  • "پیمان"

هم وزن ها و هم قافیه ها

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۴۸ ب.ظ

فایلی که هم اکنون برای دانلود گذاشته شده است

شامل سه جلد کتاب" هموزن ها و هم قافیه ها " است

که دوستانی که در سرودن شعر و ترانه برای قافیه

 به مشکل برمیخورند میتوانند استفاده ی خوبی

 از این کتاب ببرند . پیشنهاد میکنم یک بار امتحان کنید .


نویسنده : ایرج صدر زاده افشار





حجم: 516 کیلوبایت


  • نوید

چهارشنبه سوری

پنجشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۰۹ ق.ظ

  • "پیمان"

 

 

 


هواى تازه ى نوروز سینه ها را شُست
نفس کشید دوباره بهارِ شــــب بـوهـــا
به دستِ ساقى رقصانِ فصلها انداخت
شراب در قدحِ انتظار شــــب بوهــــا

چهار فصـــل پر از رنگهاى تکرارى
گذشت از تنِ همواره بیــــقرارِ زمین
دوباره اولِ سالِ جدید، پیدا کــــرد
بهار، تازگى اش را به اعتبارِ زمین

دل من از همه ى سالها رهــــــاتر بود
اگرچه ماهىِ تُنـــگِ بـــــلورى ام بودم
به عشقِ نیـــلىِ آغوشِ گرمِ اقیـــــانوس
هنوز صاحبِ گنـــــجِ صبورى ام بودم

بهار فرصتِ احساس مهربانىِ توست
تمامِ زندگى من بـــــهارپــــرور بـــــود
نه روى سالِ جدیدى حساب وا کردم
نه سالِ کهنه برایم عـــــــذاب آور بود

مَنى که هر سحرم روزِ نوست،مى دانم
به نازِ نغمه ى نوروز دل نبـــــــاید داد
براى من همه ى روزها تماشایــــیست
به نام تو همه ى لحظه ها مبــــارک باد

مرا که زمزمه مى کرد آیه هاى بهار
میانِ آبىِ لطفِ تو هفت سین چیدم
به سبزه هاى درخشانِ عاشقِ رویِش
سلام کردم و آهسته آب پاشیــــــدم

کنارِ سرخىِ سیبِ حضورِ مخملى ات
دلِ طلایىِ شمعى سپید، روشن ماند...
به روىِ ساتَنِ زیباى آسمانى رنـــــگ

ســــــکــــــوت....

سبز ترین سینِ سفره ى من مانـــــد

 

شاعر:غزل آرامش

  • اعضا انجمن

رسوای دل

چهارشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۱۴ ب.ظ

پ
همچو نی می نالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل 

من که با هر داغ پیدا ساختم 

سوختم از داغ نا پیدای دل 

همچو موجم یک نفس آرام نیست 

بسکه طوفان زا بود دریای دل 

دل اگر از من گریزد وای من 

غم اگر از دل گریزد وای دل 

ما ز رسوایی بلند آوازه ایم 

نامور شد هر که شد رسوای دل 

خانه مور است و منزلگاه بوم 

 آسمان با همت والای دل 

گنج منعم خرمن سیم و زر است 

گنج عاشق گوهر یکتای دل 

در میان اشک نومیدی رهی 

خندم از امیدواریهای دل 


  • "پیمان"

نام من عشق است ..

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۳۳ ب.ظ

نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم؟

زخمی‌ام -زخمی سراپا- می‌‏شناسیدم؟

با شما طی‌‏کرده‌‏ام راه درازی را

خسته هستم -خسته- آیا می‌‏شناسیدم؟

راه ششصد ساله‌‏ای از دفتر حافظ

تا غزل‌‏های شما، ها، می‌‏شناسیدم؟

این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده‌است

من همان خورشیدم اما، می‌‏شناسیدم

پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر

اینک این افتاده از پا، می‌‏شناسیدم؟

*

می‌‏شناسد چشم‌‏هایم چهره‌‏هاتان را

همچنانی که شماها می‌‏شناسیدم

اینچنین بیگانه از من رو مگردانید

در مبندیدم به حاشا، می‌‏شناسیدم!

من همان دریایتان ای رهروان عشق

رودهای رو به دریا! می‌شناسیدم

اصل من بودم، بهانه بود و فرعی بود

عشق قیس و حسن لیلا می‌‏شناسیدم؟

در کف فرهاد تیشه من نهادم، من!

من بریدم بیستون را می‌شناسیدم

مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه این ایام

با همین دیوار حتی می‌‏شناسیدم

*

من همانم مهربان سال‌‏های دور

رفته‌‏ام از یادتان؟ یا می‌‏شناسیدم؟



  • "پیمان"

اشعار نزار قبانی

شنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۰۱ ق.ظ

نزار قبانی

 

 

 


الشَّجرهُ تَفقِدُ أوراقِها 
و الََّفَهُ تَفقِدَ أستِدارَتها 
و الأنُوثَهُ تَفقِدُ أُنوثَتَها . . . 
إلّا رائِحَتَکِ 
فَهی تَرفُضُ أن تَمُرَّ 
مِن ثُقُوبِ الذّاکِرَه . . . 


 

درخت گم می کند برگ هایش را 
و لب 
گردی اش را 
و زن 
زنانه گی اش را 
جز بوی تو که نمی خواهد 
از روزنه ی حافظه ام بگذرد. 


 

لم یَبقَ فی الشّارِعِ الَّیل
مَکانٌ أَتَجَوَّلُ فیه . . .
أَخَذَت عَیناکِ
کُلَّ مِساحَهِ الَّیل . . .

 

در خیابان های شب
دیگر
جایی برای قدم هایم نمانده است
زیرا که چشمان ات
گستره ی شب را ربوده است. 


 

أسمعُ بخشوعٍ
موسیقی برامز،
و بیتهوفن ،
و شوبان ،
و رحمانینوف .
و لکنَّ البَدویَّ فی داخلی
یَظلُّ یَشتاقُ الی صوت الربابَه . . 

موسیقی برمز ،
و بتهوون ،
و شوپن ،
و رحمانوف را
با فروتنی گوش می دهم
لیک خوی صحرایی درونم
مرا شیفته ی نوای کمانچه می کند

 


 

شعرهایی که از عشق می سرایم
بافته ی سرانگشتان توست.
و مینیاتورهای زنانگی ات.
اینست که هرگاه مردم شعری تازه از من خواندند
ترا سپاس گفتند...

اشعار از نزار قبانی

 

 

  • اعضا انجمن